جمله پند آموز
روزمره
نبرد بعدی در سمیرم اتفاق افتاد، ستون نظامی ای که به رهبری سرهنگ حسنعلی شقاقی
و به درخواست سپهبد شاهبختی به سمیرم اعزام شده بودند، علی رغم میل شقاقی، با
دستور از بالا وادار به جنگ با قشقاییها و متحدان بویر احمدی شان شدند[۱۲]،
جنگی که نتیجه اش شکست سنگین نیروهای دولتی بود. این شکست هم روحیه ارتش را
خراب کرد و هم مخالفان جنگ در مرکز را قدرت بخشید، حتی نوبخت نماینده فسا در
مجلس، علی سهیلی نخست وزیر و امیراحمدی وزیر جنگ را به خاطر لشکرکشی ارتش به
منطقه قشقایی و کشتار مردم-که مغایر با اصل ۶۱ متمم قانون اساسی محسوب میشد-
برای استیضاح به مجلس فراخواند که البته با دستگیری نوبخت توسط انگلیسیها
ناکام ماند. این حوادث سبب شد که شاهبختی و قوام به سرعت فارس را ترک
کنند.[۱۲] سرلشکر جهانبانی با حضور مرتضی قلی خان بختیاری و یک افسر انگلیسی به
نام کلنل رابرت پیمان صلحی را با قشقاییها به امضا رساند که به موجب آن، مقرر
گردید قشقاییها خودمختاری خود را حفظ کنند، در عوض سلاحهای غنیمتی ارتش از
سوی قشقاییها باز گردانده شود و از ناآرامی ایلات جلوگیری به عمل آید. همچنین
خسرو خان به ریاست ایل منصوب گردید و به ناصر خان هم اجازه داده شد تا به عنوان
نماینده فیروز آباد، به مجلس برود.[۱۳] در این بین نیروهای اساس که از عدم
پذیرش پیشنهادشان به برادران قشقایی برای پیوستن به این نیرو عصبانی بودند به
آنها تهمت جاسوسی زدند و دستگیرشان کردند، البته با فشار ارتش آلمان، هیتلر
دستور آزادیشان را داد. از سوی دیگر عوامل آلمان که نتوانسته بودند ناصرخان را
به برهم زدن توافقنامه راضی کنند مخفیانه با تلگراف از آلمان خواستند که با
نگاه داشتن برادران قشقایی به عنوان گروگان، ناصرخان را تحت فشار بگذارند که
البته به خاطر اینکه قبل از رسیدن تلگراف، برادران برای آمدن به ایران به ترکیه
رفته بودند، ناکام ماندند.[۱۳] این دو برادر هنگامی که میخواستند از مرز عراق
وارد ایران شوند توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده به قاهره منتقل شدند.
انگلیسیها ناصرخان را تهدید کردند که در صورت عدم پس دادن ماموران آلمانی،
برادرانش را به جرم همکاری با متحدین اعدام خواهند کرد و همچنین قشقاییها را
به صورت مستقیم مورد حمله قرار خواهند داد. تحت این فشارها ناصرخان مجبور به
پذیرش پیشنهاد انگلیسیها شد.
در ۱۹۴۶، هم زمان با ماجرای حکومت ملی آذربایجان، خیزش عشایری دیگری در جنوب رخ داد، البته این بار به تشویق دولت مرکزی. نخست وزیر قوام که از سمت شورویها برای واگذاری امتیاز نفت شمال و پذیرش سه توده ای در کابینه اش بود، به این نتیجه رسید که یک شورش ضد شوروی در جنوب میتواند این فشار را کاهش دهد. ناصرخان البته به تشویق زیادی نیاز نداشت، هم از شورویها به اندازه انگلیسیها تنفر داشت، هم حساب کرده بود که در صورتی که قوام سقوط کند، خودش به عنوان جایگزینی رهبری اتحاد بزرگ ضد کمونیستی مطرح خواهد بود. البته ناصرخان غیر از اینها به بهبود شرایط فارس نیز میاندیشید، برای همین در سپتامبر ۱۹۴۶ بزرگان عشایر و روحانی فارس را در چنار راهدار گرد هم آورد و جریان ملی «سعدون» را راه اندازی کرد. از جمله خواستهای مهم این جریان، تعویض تمامی اعضای کابینه به غیر از قوام، اختصاص دو سوم مالیاتهای استان فارس به خود استان، تشکیل سریع شوراهای استانی و افزایش نمایندگان استان فارس در مجلس بود.
زمانی که خواستهای این جریان پذیرفته نشد، عشایر از خوزستان تا کرمان دست به شورش زدند و قشقاییها کازرون و آباده را تصرف کردند. اینها سبب شد که نخست وزیر خواستهای این جریان را بپذیرد، کابینه اش را تغییر دهد و حتی خسروخان را به عنوان نماینده حزبش به مجلس ببرد. بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ ایل قشقایی رونقی یافت که تا آن زمان تجربه اش نکرده بود. ایل به بیشترین خودمختاری رسیده بود و توسط «چهار برادر» رهبری میشد. ناصرخان و ملک منصورخان به عنوان رهبران عشایری در فارس بودند و خسروخان و محمدحسین خان خواستههای اتحادیه را در مرکز پیگیری میکردند.
موسیقی عاشیقها: عاشیقها طایفهای هستند در میان قشقاییها که حرفه شان نواختن، خواندن و افسانه سرایی است. موسیقی عاشقها یک موسیقی کهن و گسترده است. عاشقها برای هر موسیقی چه غمناک و چه شادی آفرین نوایی دارند. حضور عاشیقها را نه تنها در فارس بلکه در آذربایجان و برون از این سرزمین میتوان دنبال کرد. عاشیقهای قشقایی در اصل از مناطقی همانند قفقاز، شیروان و شکی به فارس مهاجرت کردند. وجوه اشتراک زیادی بین عاشیقهای قشقایی و عاشیقهای آذربایجان وجود دارد اما از نظر موسیقی تفاوتهای اساسی وجود دارد و اکثر قطعات کاملا با آهنگهای آذربایجانی متفاوت است. گروه نوازی در میان عاشیقها بسیار معمول بوده است.[۴۳] ساز اولیه عاشیقها قوپوز (چگور) بوده که البته بعدها کمانچه و سه تار نیز نواختهاند. از آهنگهای معروفشان میتوان کوراوغلو، غریب و صنم، اصلی و کرم و کوچ عیوض را نام برد.
برخی از انواع موسیقی قشقایی عبارتند از: لالاییها، واسونکها (که در مجالس شادی خوانده میشوند)، جنگ نامه (موسیقی حرکات موزون یا چوب بازی مردان قشقایی که حالت رزمی دارد و با کرنا و نقاره نواخته میشود) و آهنگهای کار (مثلا آهنگ بافندگان فرش، برنج کوبی، راندن شترها و چرانیدن گوسفندان).
قشقاییها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن و شادی علاقمندند. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری میکنند. در جشنها و عروسیها رقص گروهی زنان و مردان قشقائی و رقص با چوب (چوب بازی) بسیار زیبا و جالب است. در مراسم جشن و عروسی، زنان و مردان قشقایی رقص بسیار زیبا و جالبی دارند. در این جشنها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست میگیرند و پیرامون یک دایره بزرگ میایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان میدهند و با حرکات موزون پیش میروند. در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر میرقصند مبارزه میکنند. قشقاییها به نوشیدن چای علاقه بسیاری دارند. قشقاییها به کشیدن قلیان بسیار علاقهمند هستند. مردان طایفه دره شوری از چپق نیز استفاده میکنند.
قشقائیها در مرگ خان یا کلانتر، مانند عزیزان و فرزندان خود متأثر میشوند. گورستانهای قشقایی در سر راه کوچ ایل قرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحهای بخوانند. به سبب علاقهای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار میسازند که سالیان متمادی پابرجا میماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت مینمایند. آرامگاه عدهای از سران ایل قشقایی بویژه خانهای طایفه کشکولی در دامنه با صفای شاهدای اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب میکند.
بیشتر قشقاییها دارای چشمانی متوسط، موی تیره (مشکی و قهوهای) و صورت گندم گون هستند. در میان طایفه فارسیمدان(ایمور) و دره شوری گروهی سفید پوست با موی زرد یا بور نیز دیده میشوند. زنان قشقایی هرگز آرایش نمیکنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست میکنند. مردان قشقایی معمولاً صورت خود را میتراشند و به بلند کردن سبیل علاقه خاصی دارند
ییلاق [یَ ی° / یِ ی°] (ترکی، اِ مرکب) از یی [= یای] به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر. مقابل قشلاق، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف: تقییظ; ییلاق رفتن. تصیف، اصطیاف; ییلاق کردن. (یادداشت مولف [دهخدا]). جای سرد و هوادار که به فصل تابستان در آن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. (آنندراج). جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. (ناظم الاطباء). چراگاه. میدان. (آنندراج).
فارسیمَدان نام یکی از طایفههای مهم ایل قشقایی است.
فارسیمدان ها معتقدند که اصل آنها از طایفه خلج می باشد و قبل از نقل مکان به جنوب ایران، در منطقه خلجستان (منطقه ای در جنوب عربی تهران) اقامت داشته اند. آنها معتقدند قبل از رسیدن به فارس ، مدتی نیز در منطقه کهگیلویه اقامت داشته اند.[۱]
طایفه فارسیمدان که امروزه از طایفههای قشقایی به شمار میآید پیش از قشقاییها در منطقه اقامت داشتهاند و در تاریخ نامی از آنها برده شدهاست.[۲] بر اساس اسناد تاریخی، ابوالقاسم بیگ رهبر این ایل و جمعی از یارانش در ماه اکتبر ۱۵۹۰ (ذی الحجه ۹۹۸ قمری) به دلیل همراهی با یعقوب خان ذوالقدر (حاکم فارس) در مخالفت با شاه عباس مورد غضب دولت قرار گرفته اند، بنابراین در اواخر قرن شازدهم میلادی، این طایفه در فارس حضور داشته است.[۳]
این طایفه خود ۲۵ تیره دارد. طایفه فارسیمدان سابقاً پادنا ییلاق و در اطراف کوه گیسگان قشلاق میکردند. بعد اراضی سرمشهد و سپس منطقه دایین به آن اضافه شد. امروزه گروههایی از طایفه فارسیمدان در حوالی اراک (عراق) و تهران زندگی میکنند و پارهای از آنها هنوز به عراق معروفند. به نظر میرسد بعدها به فارس کوچیدهاند.[۴]
در میان مردم طایفه فارسیمدان شاهنامه و شاهنامهخوانی اهمیت ویژهای دارد.شهرها: بیده پادنا واقع شده است در جنوب استان اصفهان در شهرستان سمیرم . محصول این منطقه سیب است که به سیب پادنا معروف است و با سیب اردبیل رقابت میکند .بیش از سی روستا در این منطقه وجود دارد. برخی از انها عبارتند از : کیفته، گنجگان، پهلوشکن، حسن اباد، شهید، کره دان، ولد خانی، بازارگاه، امیراباد، رهیز، ده بزرگ، تل محمد، کهنگان، نُقُل، دنگزلو،، دورگان، دوراهان، بارند بالا، بارند پایین، شیبانی، نوراباد، سرباز، دشت بال، لرکش.این روستاها به صورت پراکنده وبه دومنطقه ای که به وسیله ی رودخانه ازهم جدا شده اند قرار دارند.
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش پادنا شهرستان سمیرم در سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۳۸۳۶ نفر بوده است شهرستان سمیرم دارای هوای سرد ومرطوب است در این شهرستان کشاورزی عمده مردم سیب میباشداین شهرستان دارای روستاهای زیادی میباشد بخش پادنا که خود به سه بخش اولیاوسطاو سفلی تقسیم میشود. اولیا که زیباترین این منطقه میباشددرپایه کوه دنا قرار دارد دارای جاذبههای زیادیست از جمله نول غار دنگزلو بندشهید برد چشمه وزمه رودخانه ماربر تنگ بارند که بخش کوچکی از این جاذبه طبیعی است
پس از وقایع ترکمن صحرا ، زاهدی برای خرید اسبهای مجار به اروپا رفت و پس از مراجعت ، به ریاست شهربانی منصوب شد. زاهدی در سال 1314 ریاست بازرسی امور مالی ارتش را بهعهده گرفت و در سال 1316 مأمور احداث ساختمان باشگاه افسران ارتش شد. در شهریور 1320 سرتیپ زاهدی به فرماندهی ژاندارمری کل کشور و در سال 1321 به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد. زاهدی در لشکر اصفهان بود که وقایع سوم شهریور پیش آمد و انگلیسیها وی را اسیر کردند. ژنرال مک لین که در آن هنگام درجهی ستوانی داشت، یک روز صبح به دفتر کار زاهدی رفت و او را به زندان فرستاد و تا پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین که در آن زمان در اشغال انگلیسیها بود، به سر برد و کسی از او خبری نداشت. در سال 1324 با پایان جنگ ، زاهدی نیز از زندان انگلیسیها آزاد شد و به تهران آمد. او پس از ورود به تهران به ریاست باشگاه افسران منصوب شد و به درجهی سرلشکری نیز ترفیع یافت.
شما مهمان مجلس میباشید و بهعلاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمتهایی که تا کنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکردهام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا هم خانه ملت است و شما میتوانید تا هر وقت که بخواهید باشید
نهایتاً در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آنرا نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری، را بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت.
در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. به گفته اردشیر زاهدی، پسرش، قرار بود چند واحد ارتشی از اصفهان و کرمانشاه به سمت تهران حرکت کرده و مصدق را وادار به پذیرش فرمان شاه کنند. ولی با سرنگونی دولت در کودتای ۲۸ مرداد، عملیات نظامی مورد نظر زاهدی انجام نگرفت. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگرافهایی به شاه، به او که از بغداد به رم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. [۴]
در روز ۲۸ مرداد، یگانهای شورشی ارتش در خیابانهای اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از مردمان عمدتاً از پایین شهر به تظاهرات به نفع شاه پرداختند. که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند.
با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. او روابط با دولت انگلیس که در زمان مصدق قطع شده بود را از سر گرفت و مذکرات نفت را از ۲۲ فروردین ۱۳۳۳ با سرپرستی وزیر اقتصاد و دارایی، دکتر علی امینی آغاز کرد که منجر به قرارداد کنسرسیوم یا قرارداد امینی - پیج گردید. دکتر علی امینی چهرهای موجه و وزیر پیشین دولت مصدق بود. بر اساس قرارداد جدید که پس از ماهها مذاکره در ۲۸ شهریور، به امضای طرفین و در ۲۹ مهر به تایید مجلس شورای ملی و در ۶ آبان به تصویب مجلس سنا رسید، اگرچه ملی شدن نفت و صنایع نفت ایران مورد پذیرش طرفهای خارجی قرار گرفت ولی دولت ایران تضمین میکرد که تا ۲۵ سال نفت تولیدی را به شرکتهای عضو کنسرسیوم (آمریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی) بفروشد. بدین ترتیب فروش نفت ایران پس از نزدیک به چهار سال وقفه در بهمن سال ۱۳۳۱ از سر گرفته شد.
در ۱۹۴۶، هم زمان با ماجرای حکومت ملی آذربایجان، خیزش عشایری دیگری در جنوب رخ داد، البته این بار به تشویق دولت مرکزی. نخست وزیر قوام که از سمت شورویها برای واگذاری امتیاز نفت شمال و پذیرش سه توده ای در کابینه اش بود، به این نتیجه رسید که یک شورش ضد شوروی در جنوب میتواند این فشار را کاهش دهد. ناصرخان البته به تشویق زیادی نیاز نداشت، هم از شورویها به اندازه انگلیسیها تنفر داشت، هم حساب کرده بود که در صورتی که قوام سقوط کند، خودش به عنوان جایگزینی رهبری اتحاد بزرگ ضد کمونیستی مطرح خواهد بود. البته ناصرخان غیر از اینها به بهبود شرایط فارس نیز میاندیشید، برای همین در سپتامبر ۱۹۴۶ بزرگان عشایر و روحانی فارس را در چنار راهدار گرد هم آورد و جریان ملی «سعدون» را راه اندازی کرد. از جمله خواستهای مهم این جریان، تعویض تمامی اعضای کابینه به غیر از قوام، اختصاص دو سوم مالیاتهای استان فارس به خود استان، تشکیل سریع شوراهای استانی و افزایش نمایندگان استان فارس در مجلس بود.
زمانی که خواستهای این جریان پذیرفته نشد، عشایر از خوزستان تا کرمان دست به شورش زدند و قشقاییها کازرون و آباده را تصرف کردند. اینها سبب شد که نخست وزیر خواستهای این جریان را بپذیرد، کابینه اش را تغییر دهد و حتی خسروخان را به عنوان نماینده حزبش به مجلس ببرد. بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ ایل قشقایی رونقی یافت که تا آن زمان تجربه اش نکرده بود. ایل به بیشترین خودمختاری رسیده بود و توسط «چهار برادر» رهبری میشد. ناصرخان و ملک منصورخان به عنوان رهبران عشایری در فارس بودند و خسروخان و محمدحسین خان خواستههای اتحادیه را در مرکز پیگیری میکردند.
موسیقی عاشیقها: عاشیقها طایفهای هستند در میان قشقاییها که حرفه شان نواختن، خواندن و افسانه سرایی است. موسیقی عاشقها یک موسیقی کهن و گسترده است. عاشقها برای هر موسیقی چه غمناک و چه شادی آفرین نوایی دارند. حضور عاشیقها را نه تنها در فارس بلکه در آذربایجان و برون از این سرزمین میتوان دنبال کرد. عاشیقهای قشقایی در اصل از مناطقی همانند قفقاز، شیروان و شکی به فارس مهاجرت کردند. وجوه اشتراک زیادی بین عاشیقهای قشقایی و عاشیقهای آذربایجان وجود دارد اما از نظر موسیقی تفاوتهای اساسی وجود دارد و اکثر قطعات کاملا با آهنگهای آذربایجانی متفاوت است. گروه نوازی در میان عاشیقها بسیار معمول بوده است.[۴۳] ساز اولیه عاشیقها قوپوز (چگور) بوده که البته بعدها کمانچه و سه تار نیز نواختهاند. از آهنگهای معروفشان میتوان کوراوغلو، غریب و صنم، اصلی و کرم و کوچ عیوض را نام برد.
برخی از انواع موسیقی قشقایی عبارتند از: لالاییها، واسونکها (که در مجالس شادی خوانده میشوند)، جنگ نامه (موسیقی حرکات موزون یا چوب بازی مردان قشقایی که حالت رزمی دارد و با کرنا و نقاره نواخته میشود) و آهنگهای کار (مثلا آهنگ بافندگان فرش، برنج کوبی، راندن شترها و چرانیدن گوسفندان).
قشقاییها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن و شادی علاقمندند. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری میکنند. در جشنها و عروسیها رقص گروهی زنان و مردان قشقائی و رقص با چوب (چوب بازی) بسیار زیبا و جالب است. در مراسم جشن و عروسی، زنان و مردان قشقایی رقص بسیار زیبا و جالبی دارند. در این جشنها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست میگیرند و پیرامون یک دایره بزرگ میایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان میدهند و با حرکات موزون پیش میروند. در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر میرقصند مبارزه میکنند. قشقاییها به نوشیدن چای علاقه بسیاری دارند. قشقاییها به کشیدن قلیان بسیار علاقهمند هستند. مردان طایفه دره شوری از چپق نیز استفاده میکنند.
قشقائیها در مرگ خان یا کلانتر، مانند عزیزان و فرزندان خود متأثر میشوند. گورستانهای قشقایی در سر راه کوچ ایل قرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحهای بخوانند. به سبب علاقهای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار میسازند که سالیان متمادی پابرجا میماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت مینمایند. آرامگاه عدهای از سران ایل قشقایی بویژه خانهای طایفه کشکولی در دامنه با صفای شاهدای اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب میکند.
بیشتر قشقاییها دارای چشمانی متوسط، موی تیره (مشکی و قهوهای) و صورت گندم گون هستند. در میان طایفه فارسیمدان(ایمور) و دره شوری گروهی سفید پوست با موی زرد یا بور نیز دیده میشوند. زنان قشقایی هرگز آرایش نمیکنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست میکنند. مردان قشقایی معمولاً صورت خود را میتراشند و به بلند کردن سبیل علاقه خاصی دارند
ییلاق [یَ ی° / یِ ی°] (ترکی، اِ مرکب) از یی [= یای] به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر. مقابل قشلاق، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف: تقییظ; ییلاق رفتن. تصیف، اصطیاف; ییلاق کردن. (یادداشت مولف [دهخدا]). جای سرد و هوادار که به فصل تابستان در آن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. (آنندراج). جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. (ناظم الاطباء). چراگاه. میدان. (آنندراج).
فارسیمَدان نام یکی از طایفههای مهم ایل قشقایی است.
فارسیمدان ها معتقدند که اصل آنها از طایفه خلج می باشد و قبل از نقل مکان به جنوب ایران، در منطقه خلجستان (منطقه ای در جنوب عربی تهران) اقامت داشته اند. آنها معتقدند قبل از رسیدن به فارس ، مدتی نیز در منطقه کهگیلویه اقامت داشته اند.[۱]
طایفه فارسیمدان که امروزه از طایفههای قشقایی به شمار میآید پیش از قشقاییها در منطقه اقامت داشتهاند و در تاریخ نامی از آنها برده شدهاست.[۲] بر اساس اسناد تاریخی، ابوالقاسم بیگ رهبر این ایل و جمعی از یارانش در ماه اکتبر ۱۵۹۰ (ذی الحجه ۹۹۸ قمری) به دلیل همراهی با یعقوب خان ذوالقدر (حاکم فارس) در مخالفت با شاه عباس مورد غضب دولت قرار گرفته اند، بنابراین در اواخر قرن شازدهم میلادی، این طایفه در فارس حضور داشته است.[۳]
این طایفه خود ۲۵ تیره دارد. طایفه فارسیمدان سابقاً پادنا ییلاق و در اطراف کوه گیسگان قشلاق میکردند. بعد اراضی سرمشهد و سپس منطقه دایین به آن اضافه شد. امروزه گروههایی از طایفه فارسیمدان در حوالی اراک (عراق) و تهران زندگی میکنند و پارهای از آنها هنوز به عراق معروفند. به نظر میرسد بعدها به فارس کوچیدهاند.[۴]
در میان مردم طایفه فارسیمدان شاهنامه و شاهنامهخوانی اهمیت ویژهای دارد.شهرها: بیده پادنا واقع شده است در جنوب استان اصفهان در شهرستان سمیرم . محصول این منطقه سیب است که به سیب پادنا معروف است و با سیب اردبیل رقابت میکند .بیش از سی روستا در این منطقه وجود دارد. برخی از انها عبارتند از : کیفته، گنجگان، پهلوشکن، حسن اباد، شهید، کره دان، ولد خانی، بازارگاه، امیراباد، رهیز، ده بزرگ، تل محمد، کهنگان، نُقُل، دنگزلو،، دورگان، دوراهان، بارند بالا، بارند پایین، شیبانی، نوراباد، سرباز، دشت بال، لرکش.این روستاها به صورت پراکنده وبه دومنطقه ای که به وسیله ی رودخانه ازهم جدا شده اند قرار دارند.
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش پادنا شهرستان سمیرم در سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۳۸۳۶ نفر بوده است شهرستان سمیرم دارای هوای سرد ومرطوب است در این شهرستان کشاورزی عمده مردم سیب میباشداین شهرستان دارای روستاهای زیادی میباشد بخش پادنا که خود به سه بخش اولیاوسطاو سفلی تقسیم میشود. اولیا که زیباترین این منطقه میباشددرپایه کوه دنا قرار دارد دارای جاذبههای زیادیست از جمله نول غار دنگزلو بندشهید برد چشمه وزمه رودخانه ماربر تنگ بارند که بخش کوچکی از این جاذبه طبیعی است
پس از وقایع ترکمن صحرا ، زاهدی برای خرید اسبهای مجار به اروپا رفت و پس از مراجعت ، به ریاست شهربانی منصوب شد. زاهدی در سال 1314 ریاست بازرسی امور مالی ارتش را بهعهده گرفت و در سال 1316 مأمور احداث ساختمان باشگاه افسران ارتش شد. در شهریور 1320 سرتیپ زاهدی به فرماندهی ژاندارمری کل کشور و در سال 1321 به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد. زاهدی در لشکر اصفهان بود که وقایع سوم شهریور پیش آمد و انگلیسیها وی را اسیر کردند. ژنرال مک لین که در آن هنگام درجهی ستوانی داشت، یک روز صبح به دفتر کار زاهدی رفت و او را به زندان فرستاد و تا پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین که در آن زمان در اشغال انگلیسیها بود، به سر برد و کسی از او خبری نداشت. در سال 1324 با پایان جنگ ، زاهدی نیز از زندان انگلیسیها آزاد شد و به تهران آمد. او پس از ورود به تهران به ریاست باشگاه افسران منصوب شد و به درجهی سرلشکری نیز ترفیع یافت.
شما مهمان مجلس میباشید و بهعلاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمتهایی که تا کنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکردهام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا هم خانه ملت است و شما میتوانید تا هر وقت که بخواهید باشید
نهایتاً در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آنرا نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری، را بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت.
در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. به گفته اردشیر زاهدی، پسرش، قرار بود چند واحد ارتشی از اصفهان و کرمانشاه به سمت تهران حرکت کرده و مصدق را وادار به پذیرش فرمان شاه کنند. ولی با سرنگونی دولت در کودتای ۲۸ مرداد، عملیات نظامی مورد نظر زاهدی انجام نگرفت. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگرافهایی به شاه، به او که از بغداد به رم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. [۴]
در روز ۲۸ مرداد، یگانهای شورشی ارتش در خیابانهای اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از مردمان عمدتاً از پایین شهر به تظاهرات به نفع شاه پرداختند. که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند.
با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. او روابط با دولت انگلیس که در زمان مصدق قطع شده بود را از سر گرفت و مذکرات نفت را از ۲۲ فروردین ۱۳۳۳ با سرپرستی وزیر اقتصاد و دارایی، دکتر علی امینی آغاز کرد که منجر به قرارداد کنسرسیوم یا قرارداد امینی - پیج گردید. دکتر علی امینی چهرهای موجه و وزیر پیشین دولت مصدق بود. بر اساس قرارداد جدید که پس از ماهها مذاکره در ۲۸ شهریور، به امضای طرفین و در ۲۹ مهر به تایید مجلس شورای ملی و در ۶ آبان به تصویب مجلس سنا رسید، اگرچه ملی شدن نفت و صنایع نفت ایران مورد پذیرش طرفهای خارجی قرار گرفت ولی دولت ایران تضمین میکرد که تا ۲۵ سال نفت تولیدی را به شرکتهای عضو کنسرسیوم (آمریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی) بفروشد. بدین ترتیب فروش نفت ایران پس از نزدیک به چهار سال وقفه در بهمن سال ۱۳۳۱ از سر گرفته شد.